ما و ثمره ی عشقمون

مینویسم از عشق های زندگی ام *

روزی که مارو بوسیدی

روز دختر تیرماه سال ۹۷

خیلی خیلی اتفاقی بهت گفتم جانان برو بابارو ببوس و تو رفتی یه بوس زدی به لوپاش و ما دوتا از خوشحالی داشتیم غش میکردیم که تو واس اولین بار این کارو کردی (چون همیشه بدس هوایی میدادی 😏)و هعی میگفتیییم واااای وای 😍

دوباره گفتم مامانو بیا بوس کن اومدی سمتمو لباتو جمع کردیو اروم بوسم کردی اخ اخ بغلت کردمو فشارت دادم گفتم واییی قلبم 😢😍 توهم خوشت میومد ک داریم ذوق میکنیم میخندیدیو خوشالی میکردی 🤗😇

خلاصه دیگه هر روز ازت چندین بار بوسای خوشمزه میگیریمو غش میکنبم برات 💋🤗

+عاشششقتم بوس کوشولوی من 👼👅💋

معجزه ی زندگی جانان

خب خب خب بریم برسیم به معجزه ی سال 

چیه خب معلومه راه رفتن جانان خانومه 😅😆😍

بالاخره خانوم خانومای من بعد تلاشهای فروان از طرف همه راه افتاد 

در تاریخ تیرماه ۹۷ کاملا بدون کمک راه میره و دستم میزنه واس خودش 😃😊

یعنی میشه گفت ۱۷ماهگی*

قربونت بشم مادر که دیگه سخت ترین مرحله ی رشدتم پشت سر گذاشتی و خانومی شدی واسه خودت اخه شیرین زبون من 😚

از شیرین زبونیات نگم کدیگه از صبح تا شب راه میری تو حال خودت حرفایی میزنی ک‌ما اصن متوجه نمیشیم جز یه سری کلمات مثل مامان بابا خاله دایی عمه بولی(اسم خرست) تازه یادم گرفتی ته همه ی اینا میگی کو!؟ مثلا عمه کو خاله کو باباکو کوکو 😂 فک میکنی کو ادامه ی اسمشونه و همش باید باهاش تکرار کنی میدونم این تقصیر خودمه که اشتباه حالیت کردم 🙈

و اما روز دختر بود یه سوپرایز قشنگی کردی مارو 

تو پست بعدی مینویسمش چون خیلی خاصِ 😍😎😚

۱۶ماهگی

سلام 😆 از کی هس ننوشتم بابا رمزو اینارو گم کرده بودم تا بالاخره دیشب کاراشو کردمو  تونستم وارد بشم 

خب بگم از جان جانانِ مامان که خانومی شده واس خودش الانم دقیقا رو پام نشسته هعی خودشو ولو میکنه تو بغلم 😄 اگه گذاشت دو خط بنویسیم 

اوم. چندروز دیگه جانان میشه ۱۶ ماهه و شاید باورتون‌نشه هنوز راه نمیره 😅 و کلا منم‌زدم به بیخیالی 😏 به کمک مبل و میز سرپا میشه و با کمک قدم برمیداره 

غذا میخوره اما شیرشو بیشتر دوست داره 

باهوش تر شده کلمه هایی که میگه بیشتر شده مثل 

مامان بابا دایی آنا 

چشم گوش دست پا شکم خودشو میشناسه 

گاو سگو جوجه رو صداهاشونو میدونه 

جدیدا میگم یا علی پشت سرم‌اوتم میگه علللی😍😄

بیرون میریم دیگه نمیترسه اگر با کالسکه بریم میشینه توش به شرطی که جاده صاف باشه هو هیچ دست اندازی پرنسس خانومو اذیت نکنه 😄

اوه یه سفر خیلی خوب رفتیم‌مشهد که خیلی خیلی خوش گذشت هم ب ما هم به جانان چون کوثر و مبینا هم بودنو کلی سرگرمش میکردن 

دخترم امام رضا رو زیارت کردو شد مشتی جانان 😍😄


اینم یه عکس از این روزهای جیگر مامان 

مکان:مشهد،سد چالیدره

زمان: اردیبهشت ۹۷


عاششششقتم وروجک من😚😋

۱۳ماهگیت

مامانی قربونت بشم 

قدو وزن یکسالگیتو اسفند ماه گرفتیم

قدت ۷۸ سانت 

وزنت ۱۱کیلو 

واکسن سرخجه زدی گفتن یک‌هفته بعد ممکنه تب کنی یا سرخجه خفیف بگیری 

اصلا فکرشو تمیکردیم که 

اما تو تب کردی دوروز کامل نق میزدی گریه میکردی بهونه میگرفتی و روز سوم تب کردی 

زنگ زدیم دکتر گفتش تا سه روز تب داره اگه خوب نشد بیارینش ببینم فقط استامینوفن بهش بدین 

ماهم همینکارو کردیم الان دوشبه ک خواب درست حسابی نداری همش از خواب بیدار میشی بهونه میگیری منو بابایی هم خسته شده بودیم از کارات 😣

که امشب احساس میکنم بهتری تبت انگار قط شده خداروشکر 

ایشالله که دیگه تب نونی جیگر گوشم 

خیلی لاغرشدی من خیلی ناراحتم اصن غذا درست حسابی نمیخوری که همش شیر ورجه وورجتم زیاد شده بیشتر لاغر میشی 

خلاصه اینجوریا نزدیک عیده این دومین عیدی یه که تورو کنار خودمون داریم قشنگم جیگرم امروز خونه تکونی رو شروع کردیم توهم همش فضولی میکردی تو کارام البته فضولی نه کمک 😅😅 قربون دستای کوچیکت بشم من 

خداکنه همیشه شاد باشی بخندی دست بزنی فوضولی کنی اصن اما تب نکنی 

مامان عاشششق توعه باشه؟ 😊😚

تولدت مبارک

🎀🎉🎈🎊تولد تولد تولدت مبارک 🎉🎈🎀🎊

🌸🎂مبارک مبارک تولدت مبارک🎂🌸


تولدت مبارک جان جانانم، روحو روانم، آرامِ جهانم 
یکی یدونه ی من الهی ۱۲۰ساله بشی 😍
الهی خانوم دکتر بشی 😍
الهی عروس بشی 😍
الهی خوشیاتو خوشبختیتو ببینم 😍
همه زندگی مامان یک سالت شد 🤗🙋
یک سال داشتن تو خیلی خیلی قشنگ بود اره سختی هاییم داشت اما انقدر شیرینو بامزه شدی که هرچی فک میکنم فقط خنده های خوشگلت میاد جلوی چشمم 😍اخه قربون اون زبونت بشم اصن😋 همه وجود من جان من زندگی من عمرو نفس مادر تولدت هزاران بار مبارک میبوسم صورت مثه ماهتو و میگم تولدت مبارک ببخش که مامان بدی بودم تو دختر خوبی برای من باش  🙁💖
عاشششقتم قلب من 💕💎
خدا جانم هزاربار شکرت💞

دلنوشته به یاد پارسال 😍:
روزی که جانان به دنیا اومد  ۹۵.۱۱.۵ 
اول صبح باکلی انرژی رفتیم بیمارستان
هیشکی نبود فقط نگهبان بود 😅 منتظر نشستیم تا یکی یکی پرسنل میومدن تا ساعت نه که نوبتم شد برم اتاق عمل اون لحظه که به جواد گفتن خب شما دیگه ساکو بزارید برید استرسم شروع شد وقتی رفت بغض گلومو گرفته بود دلم میخواست گریه کنم که چرا نمیزارن پیشم باشه تو قشنگترین لحظه رندگیمون 🙁
هیچی منو بردن تو یه اتاق سرد که دستو پام داشت میلرزید از سرما گفتم سردمه گفت الان یه امپول میزنیم به کمرت همچین گرمت بشه که که همینطورم شد تا امپولو زدن کاملا بیحس شدن پاهام کمرم شکمم گفتم نه من میترسم که حس کنم تیغ جراحیو که دکتر بیهوشیم ارومم کردو گفت من اینجام بهت قول میدم هیچی نمیفهمی اما لرز و حالت تهوع افتاد به جونم خیلی میلرزیدم شونه هام گرفته بودن احساس میکردم تمام دردای زندگی جمع شدن تو شونه هام درحدی که اومدن شونه مو ماساژ دادن 😆 سعی کردم خودمو اروم کنم صلوات میفرستادم و اونایی که التماس دعا داشتنو یاد کردم
خلاصه‌دکترا که داشتن غیبت میکردن منم‌گوش میدادم😐 همچنان هیجان داشتم تا جانان خانوم من دنیا اومد وقتی صدای گریشو شنیدم بغضم گرفتو گفتم جاااانم
دیگه این اتاق عمل بود که از جانان تعریف میکردن که وای چه نازه چه خوشگله چه مژه های بلندی داره
خانوم دکترمم میگفت اره  خیلی بچه قشنگیه مامانشم خوشگله اخه
دیگه بدونید چی بود حال من 😆دیگه از ذوق داشتم میمردم از تعریفاشون کیف میکردم 🙈😻 که اوردنش کنارم
همین که دیدمش گفتم وااای چقد خوشگلی تو مامانی (خو چیه انتظار نداشتم همچین بچه ای) 😆🙈 بوسش کردم صورت کوچولوشو گرمو نرم بود و تمیززز  اما زود بردنش از پیشم
خیلی خیلی لحظه قشنگو شیرینی بود لحظه ای ک جانانو صورتشو دیدم هیچوقت از جلوی چشمام رد نمیشه اون جون من بود نفس من بود همونی که نه ماه انتظارشو کشیدم همون عشقی که صبو شب لگد میزد به شکمم و من میگفتم‌اخ جانان تو کشتی منو
و تو اون ساعتو دقیقه به دنیای من اومد تا کیف کنم از وجودش و حالا

 یک سال گذشته از اون روز
امروز پنج بهمن ۹۶ ساعت یک ربع ب ده صبح میبوسم همون صورت کوچولو گرمو نرمشو و اشک از گوشه ی چشمام لیز میخورن و شکر میکنم هزاربار خدارو برای این هدیه قشنگی که به منو عشقم داد و آرزو میکنم از ته دلم  برای جانانم
 سلامتی و عاقبت بخیری
و آرزو میکنم سالهای زیادی تو همین ساعتو دقیقه کنارش باشمو ببوسم صورت ماهشو و بگم تولدت مبارک جانِ جانانم 😊



۱۱ماهگیت

خیلی با تاخیر دارم ثبتش میکنم ببخشیدا 😆ولی بهترم شد چون اخرین ماهگردته قبل یک ساله شدنت و تمام کارهات تا اخرین روزا از این ماهو میخوام ثبت کنم 😊

اخه چی بگم از کجا بگم که انقد قندوعسلی وروجک من 

کلمه هایی که میگی بابا ماما دایی َددَ 

بشنکن میزنی میرقصی رو زانوهات وایمیستی کناره های مبلو صندلیو میگیری بای بای میکنی 


غذا نمیخوری فقط شیر میخوری 🙁

قدت بلند شده صورتت فرم ادم بزرگارو کرفته

وزنت ده کیلو و هشتصد گرمه  دیگه توی جمعو مهمونی لج نمیکنی دوس داری کنارت باشم سرگرم باشی اگه مهمونا نازتم بدن و بات گرم بگیرن گریه نمیکنی دختر ماهی شدی 😊

بخاطر عملی ک داشتم مجبور شدیم پیش مادرجون بمونیم سه چهارهفته ایه اینجاییم و حسابی دلتنگ خونه ام تو هم حتما دلتنگ اتاق خوابتی 

بخاطر همین روزا نشد ک خوب برنامه ریزی کنیم تا پنجم تولدتو بگیریم چون من هنوز اونقدی ک باید خوب نشدم و نمیرسم کاراتو بکنم پس تولدتو میگیرم اما وقتی ک بهتر شدم اصن شاید با تولد خودم یکی کردیم 😊

خلاصه چون اینجاییم خیلی روابط اجتماعیت بالا رفته و خیلی چیزا یاد گرفتی و هر روز مارو متعجب میکنی از شیرین کاریات 

اگه یکار بد کنی بهت میگم اِه جانان 

تو هم بم میگی  اِه و اخم میکنی اخ من که میمیرم اون لحظه واس تو و کلی میخندیم ب کارات تا مادرجون بت میگی وای من تسیدم بیشتر تو جیغ میزنی اخم میونی تا اون ازت بترسه 

تازشم بوس هم میفرستی لباتو جمع میکنی مثه ماهی تا ازش یه صدای ماچی دربیاد 

باهات اتل متل کلاغ پر گیلی گیلی هوزک بازی میکنم و تو میخندیو همکاری میکنی 

بیرون که میریم تو ماشین میشینیم خیابونو چراغارو نگاه میکنی و زیرلب حرف میزنی یا میگی دد دد 😊بیشترم دوس داری جلو بشینی 😄

خلاصه که اینجوریا قربون شکلت بشم نفسم عمرم همه زندگی مامانو بابا خیلی عاشقیم تورو تو دلو نفس مایی میبوسیمت فشارت میدیم بغلت میکنیم و لذت میبریم از داشتنت 

خدارو هزار بار شکر که تو فرشته ی نازو ب ما داد هزاران بار شکر



ده ماهگیت

عزیزدل من یار خوشگلِ من 

ده ماهگیت مبارک باشه با تاخیر البته🙈

سریع بگم از کارهای این ماه که کلی ذوق زدمون کردی😅😆

یکی از کارات جیگر بودناته اینو هیچوقت یادت نره 😄😍😘

بعد اینکه رو زانوهات میمونی بعد دستتو میزاری رو زمین هعی خودتو تکون میدی بعد چندبار تلاش چاردستو پا رفتنو یاد گرفتی چند قدم چاردستو پا میری بعد میشینی یکم دست میزنی قر میدی دوباره حرکت میکنی یعنی خوشم میاد فقط دوس داری لم بدی ب خودت زحمت نمیدی 😄 

میزارمت کنار دیوار سنگی کلی باخودت بازی میکنی و دست میزنی به دیوار میای رو زانوهات 

اخه من قربون نیم وجب قدت بشم 😚😋 اما هنوز رو پاهات واینمیستی ولی تا ماهه دیگه ایشالله اونم میبینیم 😊

کافیه جلوت ظرف غذا یا میوه باشه هرجور شده خودتو بش میرسونی شیکومی مامان 😃

غذا زیاد نمیخوری بیشتر شییر دلت میخاد منم میگم اوف جانان هنوز مثه بچه های ی ماهه ایی غذاتو بخور دیگه شیر چیه 😣😥


اوم دیگه اینکه رابطت با اطرافیان بهتر شده دیگه گریه نمیکنی براشون حتی میخندی و دست دسی میکنی 😊

من عاشقِ تو باااشم ؟! 💋

این جمله رو هر روز بت میگم و ی بوس خوشمزه از لوپت میگیرم توهم خودتو میچسبونی بهم هعی لای دستو پام میپیچی اونوقت میگم بچه گربه ی من کوووو کجاااس و قلقلکت میدم دستمو میگیری گاز میگیری میگم منو منو گاز گرفتییییی 😎😃 توهم میخندیو باز خودتو میچسبونی بهم 

خیلی خیلی شیرینی انقدر میبوسمت که سیر بشم ازت اما نمیشم که خوجله من 😻🙈

و مثه همیشه عااااشقتم 

و خدای من شکرت 💞

وقتی گفتی‌ماما

۱۶ ابان بود از صبح که پاشدی هعی گفتی ماما مام 

منم‌هعی باهات‌تمرین‌کردم‌گفتم جااانم بگو مامان ماااامان تو هم میگفتی ماما ماما

اخ که چقدر لذت بخشه شنیدن اسمت از زبون جیگرگوشه ی نه ماهت کلا اون روزو رو ابرا سیر میکردم 😍😆 انقدر ذوق میکردم وقتی میگفتی که از خوشالی خودمو میزدم ودوتایی میخندیدیم به کارای من 😄😂

الهی فدای شکل نازت بشم فدای اون ۵تا دندون بالا و سه تا دندون پایینیت بشم 

چیکارت کنم که انقدر شیرینو نباتی جز اینکه روزی هزار بار میبوسمو فشارت میدم کار دیگه ای نمیشه کرد 🙁💘👅

دلم‌خواست ثبت‌کنم این روز قشنگو که صدام کردی ماما و منو یاد روزی انداختی که برای اولین بار حرکتت رو تو شکمم حس کردم چه حس غریبو دوسداشتنی ای بود دقیقا مثل ماما گفتنت 😊

+عاشقِ همیشگی تو ماما ریحان👄💕

+شکرت پروردگارم


۹ماهگیت

نه ماهگیت مبارک فرشته ی زیبا روی من 😍😊😚


قربونت بشه مادر که انقدر ماه شدی شیرین شدی نه ماه تو شکمم بودی و منتظر بودم فقط یک لحضه ببینمت ببوسمت حالا نه ماهه که تو بغلمی صب تاشب کنارمی و هرلحظه و دقیقه میبوسمتو شکر میکنم خدارو که تورو بهم داده 

 اون نه ماه انتظار برای دیدنت خیلی دیر میگذشت و دلم شدیدا برات تنگ میشد برای دیدنت ولی تو این نه ماه از داشتنت خیلی زود داره میگذره و تو داری بزرگ میشیو ما میفهمیم‌که عمر ادمی جه زود میگذره 😞

یوقتایی عصبی میشم از دستت کلافه میشم خسته میشم 

ببخش منو که سرت داد میزنم تو هیچ‌گناهی نداری فرشته ی پاک من 😟😞

پاییز شده سرماخوردی منم سرماخوردم بابایی هم همینطور 

اما خداروشکر الان بهتریم 🙃

دارم برات هد میبافم بزارم سرت که بیرون میریم یوقت سردت نشه جیگر گوشم صورتی رنگه یدونه هم خاله ات داره میبافه مادربزرگم‌که سه تا بافته 😍

از کارات بگم که دست میزنی نی نای میکنی میخندیو شادی میکنی غذا سوپو عدس پلو هویج پلو آش ماست نون پنیر میخوری روزی یکی دوبار فقط لباساتو باید عوض کنم چون شما میخوری میمالی به خودت😅

چاردستو پانمیری حتی سرپاهم‌نمیمونی فقط نشستی و دور خودت میچرخی با اسباب بازیات بازی میکنی خسته میشی دوقدم اونور تر بری خپلِ من 😆

کی میشه راه بیوفتیو ذوق کنم بیام اینجا بنویسم 😋😍

خلاصه مامان کلی کلی عاشششقته با بوس و فشار محکم  😆💋👅


دونه های مروارید جدید

مامانی 

دوتا دندون که پایین داشتی 

چهارتا دندون هم بالا سفید شده یعنی تقریبا نیش زده 

دستو انگشتامو دیگه سوراخ سوراخ کردی از بس گازم‌میگیری 😄

بکم مهربونتر عزیزم ،یکم آرومتر 🙈

Designed By Erfan Powered by Bayan