ما و ثمره ی عشقمون

مینویسم از عشق های زندگی ام *

وقتی 16 هفتم بود :)

امروز نوبت دکتر داشتم قراربود ازمایشا و سونوگرافی سه ماهه دوم چک بشه 

با همسری رفتیم مطب اما اون رفتش پارک سر خیابون تا کار من تموم شه اخه ورود اقایان به مطب ممنوع بود :(

خلاصه دکتر ازمایشامو نگاه کرد گفت همه چی خوبه خداروشکر سونو ام نگاه کرد گفت خوب فسقلیتون دخمره تاریخ زایمانتم 12بهمن گفتم تولدمه اون روز گفت خو به سلامتی به به :) بعدشم وزنمو گرفت که دوکیلو زیاد شده بودم و این ینی فسقلی مامان تو داری بزرگ میشی کم کم ^___^ بعدشم سونوم کرد و دیدم قندوعسلمو سرشو پاهاش دستاش اینسری خیلی بهتر از سریهای قبل دیده میشد حتی قلب کوچولوش حتی حرکتاش بهدشم صدای قلب و صدای حرکاتاشو دکتر برام گذاشت شنیدم الهی قربون قلب کوچیک خوش صدات برم که تند تند میزد دکتر هم گفت همه چی بچت خوبه پاشو برو خونتون 😊 منم خیالم جمع شدو گفتم خداروشکر :) بعد اومدم تند تند واسه عشق جان تعریف کردم اونم گفت که دخمر شیطون منه دیگه :)و تو پارک قدم زدیمو کیف کردیم 💑

  

                


خدا فسقلیتون رو براتون نگه داره :)
خیلی ممنون از دعای قشنگ شما :)
سلام.مطالب وبلاگتون خیلی خوب بود.
ممنون.
اگه خواستید میتونیم با هم تبادل لینک کنیم.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan