ما و ثمره ی عشقمون

مینویسم از عشق های زندگی ام *

تولدت مبارک

🎀🎉🎈🎊تولد تولد تولدت مبارک 🎉🎈🎀🎊

🌸🎂مبارک مبارک تولدت مبارک🎂🌸


تولدت مبارک جان جانانم، روحو روانم، آرامِ جهانم 
یکی یدونه ی من الهی ۱۲۰ساله بشی 😍
الهی خانوم دکتر بشی 😍
الهی عروس بشی 😍
الهی خوشیاتو خوشبختیتو ببینم 😍
همه زندگی مامان یک سالت شد 🤗🙋
یک سال داشتن تو خیلی خیلی قشنگ بود اره سختی هاییم داشت اما انقدر شیرینو بامزه شدی که هرچی فک میکنم فقط خنده های خوشگلت میاد جلوی چشمم 😍اخه قربون اون زبونت بشم اصن😋 همه وجود من جان من زندگی من عمرو نفس مادر تولدت هزاران بار مبارک میبوسم صورت مثه ماهتو و میگم تولدت مبارک ببخش که مامان بدی بودم تو دختر خوبی برای من باش  🙁💖
عاشششقتم قلب من 💕💎
خدا جانم هزاربار شکرت💞

دلنوشته به یاد پارسال 😍:
روزی که جانان به دنیا اومد  ۹۵.۱۱.۵ 
اول صبح باکلی انرژی رفتیم بیمارستان
هیشکی نبود فقط نگهبان بود 😅 منتظر نشستیم تا یکی یکی پرسنل میومدن تا ساعت نه که نوبتم شد برم اتاق عمل اون لحظه که به جواد گفتن خب شما دیگه ساکو بزارید برید استرسم شروع شد وقتی رفت بغض گلومو گرفته بود دلم میخواست گریه کنم که چرا نمیزارن پیشم باشه تو قشنگترین لحظه رندگیمون 🙁
هیچی منو بردن تو یه اتاق سرد که دستو پام داشت میلرزید از سرما گفتم سردمه گفت الان یه امپول میزنیم به کمرت همچین گرمت بشه که که همینطورم شد تا امپولو زدن کاملا بیحس شدن پاهام کمرم شکمم گفتم نه من میترسم که حس کنم تیغ جراحیو که دکتر بیهوشیم ارومم کردو گفت من اینجام بهت قول میدم هیچی نمیفهمی اما لرز و حالت تهوع افتاد به جونم خیلی میلرزیدم شونه هام گرفته بودن احساس میکردم تمام دردای زندگی جمع شدن تو شونه هام درحدی که اومدن شونه مو ماساژ دادن 😆 سعی کردم خودمو اروم کنم صلوات میفرستادم و اونایی که التماس دعا داشتنو یاد کردم
خلاصه‌دکترا که داشتن غیبت میکردن منم‌گوش میدادم😐 همچنان هیجان داشتم تا جانان خانوم من دنیا اومد وقتی صدای گریشو شنیدم بغضم گرفتو گفتم جاااانم
دیگه این اتاق عمل بود که از جانان تعریف میکردن که وای چه نازه چه خوشگله چه مژه های بلندی داره
خانوم دکترمم میگفت اره  خیلی بچه قشنگیه مامانشم خوشگله اخه
دیگه بدونید چی بود حال من 😆دیگه از ذوق داشتم میمردم از تعریفاشون کیف میکردم 🙈😻 که اوردنش کنارم
همین که دیدمش گفتم وااای چقد خوشگلی تو مامانی (خو چیه انتظار نداشتم همچین بچه ای) 😆🙈 بوسش کردم صورت کوچولوشو گرمو نرم بود و تمیززز  اما زود بردنش از پیشم
خیلی خیلی لحظه قشنگو شیرینی بود لحظه ای ک جانانو صورتشو دیدم هیچوقت از جلوی چشمام رد نمیشه اون جون من بود نفس من بود همونی که نه ماه انتظارشو کشیدم همون عشقی که صبو شب لگد میزد به شکمم و من میگفتم‌اخ جانان تو کشتی منو
و تو اون ساعتو دقیقه به دنیای من اومد تا کیف کنم از وجودش و حالا

 یک سال گذشته از اون روز
امروز پنج بهمن ۹۶ ساعت یک ربع ب ده صبح میبوسم همون صورت کوچولو گرمو نرمشو و اشک از گوشه ی چشمام لیز میخورن و شکر میکنم هزاربار خدارو برای این هدیه قشنگی که به منو عشقم داد و آرزو میکنم از ته دلم  برای جانانم
 سلامتی و عاقبت بخیری
و آرزو میکنم سالهای زیادی تو همین ساعتو دقیقه کنارش باشمو ببوسم صورت ماهشو و بگم تولدت مبارک جانِ جانانم 😊



ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
Designed By Erfan Powered by Bayan