ما و ثمره ی عشقمون

مینویسم از عشق های زندگی ام *

پدرانه۴


 منو دختری عاشقتیم 👪😍😙

یک ماهگیت

ی روز مونده بود به ی ماهگیت رفتیم خونه خودمون پدر جون یعنی پدر بابایی

واست گوسفند قربونی‌کرد بردیمت تو حیاط توو بغلم بودی زیر پامون گوسفندو سر بردینو از روش رد شدیم اسپندم دود کردن واسمون 😍😎

دو سه روزی خونه بودیم خونه رو بهت نشون دادم اتاقتو نشون دادم توی تختت خوابوندمت 

آخ که چقدر به اتاقت میومدی تو عروسک من 😍اصن اون اتاق تورو کم داشت تا تکمیل بشه 😊😍 الهی فدای خوابیدنت بشم من فرشته پاکو معصوم من 


  

ماشاالله 😍

لاحول ولا قوه الا بالله😍

البته دوباره اومدیم خونه ی مادر جون تا چهل روزت بشه و حمومت کنیم و بعد برگردیم خونه خودمون 🤗 و زندگی سه نفرمون بطور رسمی شروع کنیم😊😚

به امید خدای مهربون 😍

Designed By Erfan Powered by Bayan