با خیلی خیلی تاخیر ۵ماهگیت مبارک فرشته ی زمینی من 🤗
رفتیم انزلی لب دریا با کیکو شمعو بادکنک و این شد تولد ۵ماهگیت
الهی قربونت بشم کهدیگه خانومی شدی واس خودت
اینروزا به کمک بالش و مامانی میشینی به اسباب بازیات چنگمیزنیو برشونمیداری
توی حموم دیگه گریه نمیکنی توی وانِت مینشونمت اما دستانو مشت میکنی و سفت نگه میداری خودتو هنوز میترسی از اب 😄
وقتی دمر میزارمت دیگه خودتو میکشی بالا و سرو گردنتو بالا نگه میداریو واسمون میخندی قبلا اصلا اینجور نبودی و همین یه حرکتت کلی ذوق زدمکرده 😊😊
وقتی دراز کشیدی دست میزنی به پاهات و انگشتاتومیگیری
صداهایی درمیاری از خودت مثه بووو اوووم یا کفو حباب درست میکنی با دهنت بعدممیخندی 😄🤗
وقتی بهت میگیم دالی و پشتت قایممیشیم قشنگ سرتو برمیگردونی واسمونمیخندی
اوه اوه میوه که دیگه نگو تا میبینی دستمه همچین دستو پا میزنی که بهت بدم
سیب شلیل خربزه بهت دادمو هعی مک زدی و کیف کردی 😍😋
عاشق اینیک باهات بازی کنیمقلقلکت که بدیم دیگه صدای خنده هات درمیاد
ایییی که خیلی شیرین میخندی غشمیکنیم برات
دیگه شیر منینمیخوری شبا میخوردی که دیگه اونمسیرتنمیکنه و شیرخشکمیدم بهت 🙁
یبار بهت فرنی دادیم خوردی ولی میخوام بزارم از ۶ماهگی به بعد بهت مرتب بدم فعلا زوده ☺
اها شب ها هم موقع خواب اگه صاف بخوابونمت صبح یه وری پیدات میکنم
ینی هعیمیچرخی دورخودت منم با بالش دورتادورتو پوشوندم که خدایی نکرده از تختنیوفتی ولی اگه ببینم یکم دیگه غلط زدنات شروع شه میریم اتاقت و زمینمیخوابیماخه اینجوری خطرناکه 😑
خلاصه کهاین روزها خیلی دلبر شدی گاهی وقتا فشارتمیدمو میخورمت آخکه خیلی عاشقتم همه زندگی مامانی تو
جیگر من
فدای قشنگیات
فدای لوپاااات
خپل من 💋❤👀
- سه شنبه ۲۰ تیر ۹۶